کلاژ زندگی/ از آنه شرلی تا رادیو
(بسم الله نور)
به خاطر مرتب کردن و تعمیرات کمد دیواری چند روزیه که به پذیرایی مهاجرت کردم. با اینکه توی زمستون دوست دارم گاهی کنار بخاری درس بخونم، بنویسم، بخوایم و... حس میکنم از پناهگاه امنم دور افتادم. امیدوارم زودتر کارهای کمد دیواری به سرانجام برسه و به اتاق آرومم برگردم.
دترم جلد ششم آنی شرلی رو میخونم با ریحانه.
من راجع به این جلد نظرات منفی زیاد شنیده بودم. معمولا میگفتند آنی میانسال شده و داستان بیشتر راجعبه بچههاشه برای همین پسند ما نیست اما من دارم ازش لذت میبرم.
توی فصل اول و دوم آنی راجع به همین میانسالی و ترس از پیری و دوری از نوجوونی میگه و من توی اون لحظهها انگار داشتم ترسهای خودم رو توی آیینه میدیدم. تماشای مواجههی آنی در پذیرش ورودم به دههی سوم زندگیم خیلی کمک کننده بود.
(چند روز دیگه تولد بیست سالگیمه)
و خدایاااا والتر و جمی کوچولو خیلی بانمکن و آنی کردلیا خیلی رویایی و عزیزه😍
میدونستید اقتاسهای آنی شرلی مثل سریال anne with an e یا انیمهی معروف آن شرلی در گرین گیبلز و فیلمها فقط شامل کتاب اول میشند و آنی شرلی یک مجموعهی هشت جلدیه؟
فقط یک نسخه هست که از کتاب اول فراتر رفته که اونم خیلی خلاصه و فقط بخشی از کتابها رو پوشش داده از یک جایی به بعد هم فیلمنامه راه خودش رو رفته و بیخیال کتابها شده. (حداقل تا جایی که من خوندم هیچ خبری از جنگ جهانی دومی و مفقود شدن گیلبرت نبوده)
من چند وقت پیش چندتا متن فرستادم برای رادیو و حالا چند روزه حوالی ۶ صبح یا ۱۲ ظهر پای تلویزیون و رادیو منتظر پخششم. صادقانه انتظار خیلییی سخته!😄
صبح برای کاری باید برم دانشگاه و ته دلم خوشحالم. دارم از تعطیلات بین ترم لذت میبرم اما دلم برای دانشگاه تنگ شده بود.
البته من رو اینطوری نبینید، چهار روز دیگه آرزو میکنم ترم زودتر تموم بشه که دانشگاه نرم.😂
این ترم واحدهای بیشتری برداشتم و مدت بیشتری دانشگاهم خدا بخیر بگذرونه🥲💛
پ.ن: شما چه خبر؟ کتاب جدیدی خوندید؟
قدر جوانی تون رو بدونید... ما که از دست دادیم می فهمیم ینی چی...