تجربه ی کار اداری
《هو الحق》
چهارشنبه اولین امتحان پایان ترمم رو دادم و دایره گرفتم.😄
معناش رو نمیدونم اما سیستم نمرهدهی استاد با اشکال هندسی بود؛ دایره، مربع، مثلث، دایره و مربع خط دار و...😄
آزمون عملی آزمایشگاه گیاهی داشتم با استاد مجدم، میکروسکوپ تنظیم کردیم، اجزای میکروسکوپ رو گفتیم با یک چرایی (مثلا چرا اول باید عدسی میکروسکوپ رو روی ۴ گذاشت) و دربارهی یکی از نمونههایی که دیدیم حرف زدیم؛ من ریشهی اختر که تک لپست رو توضیح دادم.
آزمون رو که دادم، رفتم دنبال تحویل مدارک ثبتنامم. برای ثبتنام اولیه ما مدارک رو به صورت الکترونیک تحویل دانشگاه داده بودیم و اصلشون رو قرار بود در طول ترم بیاریم، من هم پشت گوش مینداختم😅
فاصلهی دانشکدهی کشاورزی و علوم پایه زیاده، من از کشاورزی که آزمونم بود در حالی که دیگه نفس نفس میزدم رفتم علوم پایه پیش آقایی که بهم گفته بودند.
مدرک مربوط به دیپلمم رو گرفت، یک برگه رو مهر و امضا کرد و داد دستم و گفت برو بایگانی،ساختمون کناری، طبقهی اول، تحویل بده.
من رو میگید؟ خوشحال از ختم شدن غائله و نفس نفس زنان رفتم دنبال بایگانی🤩
آقای بایگانی چهارتا غر سرم زد که چه وقت اومدنه و بعد شروع کرد تلفنی حرف زدن😐
منِ در حال نفس نفس زدن رو یک ربعی سرپا نگه داشت و با دوستش خوش و بش کرد
مرد حسابی، آیا من برای تو یک جک هستم؟🤨
بعد هم برگم رو برگردوند که چرا اومدی اینجا؟ تو مرحلهی یک رو رفتی مهر زدی اومدی، چهارتای دیگه خالیه! مدرک فلان و بمان هم داری؟
-نه، باید از کجا بگیرم؟
- یکی رو از کافی نت یکی رو از همون کسی که برات برگه رو مهر و امضا کرده. بعد هم برای مرحلهی دوم برو ساختمون اداری.
من دست از پا درازتر برگشتم طبقهی دوم ساختمون علوم پایه که بایگانی گفته شما باید فلان برگه رو هم بهم میدادید.
آقاعه هم همون طور که پوکر به مانیتور نگاه میکرد خیلییی ریلکس گفت آره، الان بهت میدم.😐
مرد حسابی تو که میدونستی چرا از اول ندادی! مگه من توپ فوتبالم الکی پاسم دادی بایگانی؟!🥲
این اولین باری بود که خودم داشتم کارهای اداریم رو انجام میدادم، تا قبل از این بابا کارها رو انجام میداد و من بیشتر نقش ناظر رو داشتم. اون روز با خودم حس کردم واقعا دارم بزرگ میشم و تغییر کردم.
از یکی از درهای ساختمون اداری که بیرون اومدم دیگه بغض کردم، هی از این اتاق به اون اتاق و کلی حرف شنیدن... ولی بازم رفتم سراغ اتاق بعدی، در زدم و بغضم رو قورت دادم و حرف زدم.
انشاالله شنبه دوباره باید برم و بچرخم. دعا کنید دیگه تموم بشه🤲🏻
پ.ن: فکر کنم بار دوم که داشتم از پلههای علوم پایه میومدم پایین چندتا کلمهی آشنا شنیدم. یک مادر و دختر بودن که داشتن راجع به رشتم صحبت میکردن و حدس زدم اومدن برای ثبتنام اما راجع به رشته سوال دارن. اونها بالای پلهها بودن و من دیگه رسیده بودم پایین که برگشتم و از همون جا گفتم ببخشید من اتفاقی از صحبتهاتون شنیدم، راجع به بیوتکنولوژی سوال دارید؟ من همین رشته رو میخونم. اومدن پایین و سوال پرسیدن و من تا جایی که میتونستم سعی کردم کمکشون کنم. موقع رفتن دختره داشت لبخند میزد، به نظرم خوشش اومده بود. انشاالله بهترین انتخاب رو داشته باشه🫂
پ.ن۲: بابام میگه کار اداری همینه، اما من توی کتم نمیره. اینکه یک سری عادت کردن به کاردزدی و معطل کردن مراجع حتی اگر عادی شده باشه، صحیح و شرافتمندانه نیست. اگر آدمها توی هرجایی که هستند بهترین خودشون رو انجام بدن کشور عزیز ما شرایط خیلی بهتری پیدا میکنه. حرفم فقط با دیگران هم نیست، خودمم باید به عنوان یک دانشجو بهترین خودم باشم.
سلام
نمیدونم راجع به کار اداری چی باید گفت. گاهی از هر دو طرف آدم متعجب میشه. از یه طرف داستان هایی مثل داستان های شما که خدا نکنه برای آدم پیش بیاد، از یه طرف هم گاهی میبینی طرف خودش بلند میشه میره کاری که تو باید انجام بدی رو انجام میده!
ولی در کل من از کار اداری خوشم نمیاد! روی اعصابه!