روزهای پر رنج عزیز
در روزهای منتهی به کنکورم گیلمور گرلز میدیدم.
سریال نسبتا قدیمیی که شهرت زیادی نداره اما خیلییی دل نشینه.
روری، از شخصیتهای اصلی داستان عضو تحریریه دانشگاهه، در ابتدای ورود روری، ویراستار تحریریه متنهای روری رو رد میکنه، از یک متن طولانی فقط یکی دو جمله رو مناسب میدونه و...
بعد از انتشار متن روری هم کلی ماجرا پیش میاد و اعتراض میشه که نوشتهی نقد تاتر روری غیرمنصفانه بوده و...
در ادامهی سریال، روری به نقطهای میرسه که خودش ویراستاد تحریریه دانشگاه میشه و حتی یک دورهای توی تحریریه یکی از روزنامههای معروف کار میکنه. اونجا هم ماجرایی پیش میاد و مالک روزنامه که روزنامهنگار خیلی معروفی بود به روری میگه تو استعداد این کار رو نداری!
اون شب روری فرو میریزه، انگار که سیلی محکمی خورده باشه...
در روزهای منتهی به کنکورم من روری رو میدیدم و دلم میخواست تجربههای مشابهی داشته باشم. بنویسم، نقد بشم، عضوی از یک جمع پویا باشم، سر کلاسهای دانشگاه بشینم و...
چند وقت پیش یک فراخوان برای جذب نویسندهی رادیو دیدم و تست دادم و قبول شدم؛ حالا دو سه هفتهای هست که براشون مینویسم. متنهایی که فیلا دارن نقد و رد میشن😄
اولین باری که نوشتم و رد شد برام مثل یک سیلی یا سطل آب یخ بود، اما فقط چند دقیقه بعد بود که با خودم گفتم چه چیزی بهتر از این؟ میخوای درجا بزنی یا هندونه زیر بغلت بزارن؟
خداروشکر کردم و همون موقع بلند شدم تا چندتا منبع از کتابخونم بیارم و دنبال ایده برای یک متن دیگه بگردم.
این روزها پر از رنجن اما من دوستشون دارم.
خدایا شکرت، خدایا خیلییی شکرت💛💛💛
۱۴آذر ۱۴۰۱ بعد از امتحان زیست پیش، در انتظار کلاس زیست گیاهی، نمازخونهی دانشگاه
پ.ن: شما چه خبر؟ چه میکنید این روزا
سلام:)))))) میدونستی منم گلیمور گرلز رو دیدم؟ چه جالبه که علایق فیلم و سریال کتابی مون به همدیگه شبیهه
امیدوارم هم توی نویسندگی و هم توی امتحانای دانشگاه موفق باشی:))))